مقالات

از یادرفتگان ایرا – شیخ عبداله جناب

شیخ عبداله جناب، فرزند علی اکبر متولد ۱۲۴۸ ایراء لاریجان نام مادر سلیمه از طایفه ششگانه. گشاسب ایراء‌ وی تحصیلات مقدماتی را در ایراء نزد ملاخدیجه در مکتب خانه و بقیه را در تهران در مدرسه آموخت و در سن ۱۶ سالگی  همراه مادرشان سلیمه راهی خراسان شد و در شهر مشهد و در حوزه علمیه آن شهر به تحصیل علوم دینیه پرداخت و در سن ۲۱ سالگی با یکی از خویشاوندان پدری خود به نام گلین خانم در ایراء ازدواج کرد و در پائیز همان سال یعنی سال ۱۲۶۹ جهت ادامه تحصیل به همراه همسرشان به کربلا و از آنجا به نجف رفتند و مدت ۱۰ سال مشغول تحصیل بودند و پس از فراگیری علوم دینی به درجه ای رسیدند که بعنوان مدرس در حوزه علمیه مشهد به تدریس پرداختند.

وی مجداً در سن ۶۴ سالگی برای بار دوم در ۲۷/۱۲/۱۳۱۲ جهت ادامه برنامه های قبلی و زیارت عتبات عالیات به کربلا و نجف رفتند که در این سفر علاوه بر همسر مشاورالیه مادرش سلیمه و خواهرش زهرا او را همراهی می کردند و در خرداد ۱۲/۳/۱۳۱۳ با شماره  233 در دفتر تذکره جنرال کنسولگری ایران به قصر شیرین و از آنجا به مشهد و بعنوان مدرس اعظم مدرسه علمیه مشهد به تدریس پرداختند و در زمان حکومت رضاخان و کشف حجاب دستگیر و زندانی شد که در زندان بیمار و پس از خلاصی از زندان در منزل در سن ۷۴ سالگی درگذشتند و در بهشت رضای مشهد نزدیکی حرم مطهر مدفون که اکنون جزء صحن نو میباشد از بازماندگان شیخ عبداله مشهدی اسماعیل لاریجانی است که سه فرزندش آغاننه-خیرالنساء و زهرا همگی در خواجه ربیع روبروی گنبد دفن بقیه در آرامگاه خانوادگی در همان خواجه ربیع مدفون میباشند. از بازماندگان دیگر که به تهران مهاجرت کردند و از نوادگان استاد یدالله و استاد محمد لاریجانی هستند در تهران پارس زندگی می کنند مرحوم حاج محمد یعقوبی که خود از نزدیک شیخ عبداله را دیده بود و مدتی هم با او مجالست داشتند از خاطرات خود گفته بود ۱۲ سال داشتم که بهمراه پدر و مادرم در زیار ایراء مشغول دروی علوفه بودیم که کبکی از آسمان در نزدیکی پدرم به زمین افتاد پدرم بمحض مشاهده این جریان گفت امروز مهمان بزرگی داریم که خدا روزی او را قبل از ورودش حواله کرده است او رفت از رودخانه مقداری ماهی گرفت و به مادرم گفت امروز ناهار بیشتر درست کن ظهر شد و ما جهت استراحت و انجام فرایض دینی دست از کار کشیدیم و به اطاقک سنگی خودمان رفتیم من دم در اطاقک نشسته بودم و دائماً از گرسنگی اعتراض می کردم ساعتی هم از ظهر گذشته بود که ناگهان از دور مرد و زنی با قامت بلند بما نزدیک شدند پدرم از جا پرید و گفت آقای جناب من که تا آن روز او را ندیده بودم بلند شدم و سلام کردم پس از احوال پرسی با پدر و مادرم ناهار خوردیم در حین خوردن غذا از صحبتها معلوم شد از تهران می آیند در آن سال در تهران وبا افتاد بود و آقا از بیماری مردم تهران صحبت می کرد. آن بهار تا پائیز همان سال آقای جناب و همسرشان در ایراء ماندند و اغلب در مسجد ایراء نماز جماعت برگذار می کردند پائیز همان سال راهی مشهد شدند که من بعد از ازدواج بعلت آشنائی قبلی به مشهد رفتم و چند روزی میهمان شیخ عبداله جناب بودم منزلشان در ایراء مجاور حمام ایراء و سه قطعه زمین چاپارل باغ داودی و دمی جار پائین دست آن که به دمی جار مصیب برادرش معروف است از مایملک خانواده مرحوم جناب بوده است تنها یادگار شناخته شده شیخ عبداله جناب در ایراء و حافظ قرآن و مفاتیح و شاگرد بحق شیخ مرحومه آسیه گشتاسبی همسر مرحوم رمضان قربانی بودند که خداوند رحمت کند همه آنها را.

تحقیق و گردآوری محمد رضا قربانی ایرائی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا